نويسنده اي براي وجدان خود


 

نويسنده: مريم برادران




 

معرفي آثار علي مؤذني؛
 

دنياي واقعي نويسنده
 

تا به حال اين کار را نکرده ام؛ يعني اولين بار است که مي خواهم آثار نويسنده را بدون نگاهي به زندگي اش معرفي کنم. دلم نيامد بگويم: «نه، اين کاره نيستم». کتاب ها را يکي يکي پيدا مي کنم و مي خوانم اما هنوز به نتيجه نرسيده ام. دهه فجر نزديک است و جشنواره تئاتر و سينما هم به راه. مي زنم بيرون و مي روم پارک دانشجو تا کاري ببينم. من که از حوزه هنرمندي به دورم و هيچ وقت بليت رايگان جشنواره نداشته ام و نه بودجه خريد و نه حوصله صف ايستادن، به تئاتر خياباني اکتفا مي کنم و گاهي به بليت ته مانده يا باد آورده دوستي که امسال از آن هم نصيبي نرسيد. به اين اميد که روزي در جرگه هنرمندان پذيرفته شوم. آمين. ذهنم مشغول کارهاي مؤذني است؛ «بگويم نه و خودم را خلاص کنم». پيامکي مي فرستم به اين اميد که بگويند: «وقت تمام شده» و من هم با عذر خواهي پرونده را ببندم. فرصت را تا آخر هفته تمديد مي کنند!
چه کنم؟
نمايش شروع مي شود و همه در گوشه اي در نزديکي در اصلي تئاتر شهر جمع مي شويم. قد کوتاهم کمکم مي کند که خودم را در رديف اول جا کنم. نمايش پر تحرکي است؛ چيزي در مايه هاي پا کردن در کفش بزرگترها و عواقب آن. نگاهم متوجه سکوي رو به رويي مي شود که سه چهار نفر روي آن نشسته اند. وسطي چقدر آشناست؛ مثل رمان هايي مي ماند که اين چند روزه مي خوانم. اي بابا! به خودم شک مي کنم. شايد از بس در حال خواندن کتاب هايش هستم، اين طوري شده ام. انگار «ظهور» کرده تا با «ملاقات در اين شب آفتابي» مرا وادار کند.... دقت مي کنم. اشتباهي در کار نيست. او علي مؤذني است که نشسته، دست به سينه و با همان جديتي که در نظرم نقش بسته مشغول تماشاي نمايش است.
دوست دارم بروم جلو و بگويم مرا در چه مخمصه اي انداخته است. اما نمي روم. ترجيح مي دهم مثل خودش به فضاي داستاني ايجاد شده در ذهنم پناه ببرم. نمايش تمام شده و آقاي نويسنده بعد از دقايقي غيب مي شود. حتما او با يک عدد بليت ويژه، رفته تا «اپراي مولوي» را ببيند.

سخني با خواننده
 

نويسنده وقتي نويسنده است که براي خودش هويت داشته باشد، صاحب سبک باشد و مثل خودش بنويسد. از نظر بسياري از صاحب نظران و بنده، علي مؤذني چنين نويسنده اي است. آنچه در ادامه مي خوانيد برداشت هاي من (مريم برادران) از کتاب هاي اوست. در اين کار سعي کرده ام به بيان واقعيت اکتفا کنم. اگر کسي مي خواهد از صحت نوشته ها و ادعاهايم مطمئن شود، به کتاب هاي نويسنده مراجعه کند. چنانچه برداشتي غير از اين داشت، بنده را هدايت کند. اين حق بر گردن خواننده بماند.

معرفي آثار
 

وقتي جدّي شروع به نوشتن مي کند، به فکر چاپ نمي افتد. مي گويد: «خودم را از همان شروع کار ملزم کردم در صورتي اقدام به چاپ آثارم بکنم که بتوانم از آنها دفاع کنم. غريزي نوشتن ارزشمند است اما نه هميشه. بايد آگاهي به اصول نوشتن در هر قالبي در ذهنم نهادينه مي شد و به نوشتنم خط و ربط مي داد. رسيدن به چنين نتيجه اي که حالا وقتش رسيده است، براي من ده سالي طول کشيد. عجله اي نداشتم چون مي دانستم داستان ها اگر داستان باشند، هيچ وقت کهنه نخواهند شد».
و حالا اين اتفاق افتاده است. داستان نويسي را از وقتي شروع مي کند که وارد دانشکده هنرهاي دراماتيک مي شود؛ سال 58. از جلسه هاي پنجشنبه گلشيري در کنار عباس معروفي که در اين کلاس ها معروف بوده اند به دوقلوها.
رشته اش نمايشنامه نويسي است؛ اما موضوعات و مضمون هايش را به صورت داستان در ذهن «تزئين» مي کند. هر دو را با هم شروع مي کند؛ داستان نويسي را بنا به نياز دروني و نمايشنامه نويسي را به ضرورت.
نمايشنامه «کيسه بوکس» از اين دوره است که در سال 1369 منتشر مي شود. موضوع آن نسل جواني است که مشکلات نسل هاي قبل را بر دوش دارند. آن قدر قابليت دارد که بارها توسط گروه هاي مختلف اجرا مي شود؛ بيشترشان هم از نويسنده اجازه نمي گيرند و وقتي مؤذني در چندتايي از اين اجراها شرکت مي کند، نااميد مي شود و کارها را نمي پسندد.
اقبال داستان هايش از همان ابتدا بلند است. اولين کتابش را در سال 1368 چاپ مي کند با نام «کلاهي از گيسوي من» که مجموعه داستان کوتاه است. داستان اصلي با نام «کلاهي از گيسوي من» که بعدها در مجموعه «شعر به انتظار تو» هم وارد مي شود، زاويه نگاه کودکانه اي دارد. محور داستان دختري است ناقص العقل که موهاي بلندي دارد و با وسوسه زن آرايشگر آنها را به او مي فروشد. اما زود پشيمان مي شود و قشقرق به راه مي اندازد. کلافگي مادر، بيزاري برادر که در نهايت به ترحم تبديل مي شود، تصميم پدر براي فرستادن او به تيمارستان و معصوميت دختر که از بي عقلي دست به کارهايي مي زند که دردسر و بي آبرويي خانواده را به دنبال دارد، همگي با تناسب و بدون حشو و زوايد در کنار هم فضايي تلخ اما جذاب را مي سازند. داستان هاي اين مجموعه همگي از نوعي تناسب و آرامش متني برخوردارند که بعد از انتشار، تحسين مخاطب و منتقدان را به همراه دارد. مؤذني شروع خوبي را تجربه مي کند. بعد نوشدارو (1370) را مي نويسد. مضمون اين رمان شبيه کيسه بوکس است. کار را انتشارات جويا منتشر مي کند و نقدهاي زيادي بر آن نوشته مي شود.
دهه 70 انگار تولد ديگري در کارهاي مؤذني رخ مي دهد؛ پر کار است و مضامين قرآني و جنگ را وارد کارهايش مي کند.
مجموعه داستان «دلاويز تر از سبز» را در 1371 منتشر مي کند. اين مجموعه که يکي از برگزيدگان 20 سال ادبيات داستان نويسي ايران است، شامل 7 داستان کوتاه است که عالم معنا را به دنيا گره مي زند. داستان دلاويز تر از سبز که نام کتاب بر اساس آن انتخاب شده است، به نثر شعرگون نزديک مي شود و البته قالب يک يادداشت بلند را دارد که به ديدار کسي با حضرت خضر مي پردازد. «عقب گرد» داستان فرمانده اي است که در خواب با ملک دوزخ و انواع عذاب هاي وعده شده (زبانه آتش، نوشابه حميم، گزش عقرب، درخت زقوم و...) مواجه است و دليل همه اينها، خطاهايي است که در ميدان جنگ مرتکب شده است. مرد از خواب مي پرد؛ «به طرف حوض رفت. آرام داخل شد. آب خنک بود. مورمورش شد. دست هاش را پر آب کرد و به گونه ماه ريخت. انگشتش را روي ستاره اي گذاشت و فشار داد و فرورفت. آب طعم شبدرمي داد. سرش را از ميان ماه آب بيرون مي آورد. ستاره ها دورش چرخ مي خورند...» واين گونه مرد تصميم مي گيرد راه رفته را برگردد. با اينکه استعاره ها کم نيستند اما فضاي رئال متن ضربه نمي خورد.

در داستان هاي مؤذني ــ آنجا که حادثه مذهبي را در گذشته به حال وصل مي کند ــ اين اتصال خوب اتفاق مي افتد؛ مثلا در داستان «سزاوارترين» که تعزيه خواني حضرت علي (ع) است، فضاي داستاني دلنشين و زنده است يا در «هفتاد و سومين» داستان فردي را روايت مي کند که در بيمارستان بستري است و به دليل عطش شديد در ميان خواب و بيداري واقعه کربلا را مجسم مي بيند.
داستان بلند «کشتي به روايت توفان»(1373) روايت توفان نوح است که از نگاه کنعان ــ پسر ناخلف نوح نبي ــ روايت مي شود. انتخاب اين زاويه نگاه، بدعتي با خود دارد که کمتر در آثار ديني اتفاق مي افتد. نمايشنامه «دريايي» (1373) درباره حضرت يونس است، داستان بلند «دوستي» (1373) روايتي از زندگي ابراهيم خليل، داستان بلند «بشارت» و نمايشگاه «مسيحايي»(1372) حضرت عيسي روح الله به نقل از انجيل برناباورمان «سفر ششم»(1373) روايتي ديگر از زندگي موسي کليم الله.
همه اينها به دنبال مطالعه قرآني او در يک دوره فشرده يک سال و نيمه رخ مي دهد. قرآن را مي خواند و ترجمه ها سيرابش نمي کند. شروع مي کند به خواندن تفاسير و انطباق آنها با هم. نتيجه رهايي از سرگرداني فلسفي است و تسلطي که بر موضوعاتي قرآني پيدا مي کند تا لذتي را که درک کرده با بيان داستاني در لا به لاي کارهايش به خواننده برساند. به همين دليل در 1378 او را «خادم قرآن» معرفي مي کنند.
روايت هاي مؤذني از جنگ هم دلپذيرند. رمان «ملاقات در شب آفتابي»که انتشارات قدياني آن را در 1374 منتشر کرد، روشي متفاوت در بازگويي دارد. کريم صفايي دفتردار مدرسه است که به خاطر معاش به توصيه دوستش که در بخش فرهنگي بنياد جانبازان کار مي کند، نوار مصاحبه جانبازان را پياده مي کند. کم کم خلاقيتش گل مي کند و علاوه بر پياده کردن نوار به ويرايش آن و حذف اضافات دست مي زند که مورد تاييد دوستش قرار مي گيرد. اصل داستان از همين جا شروع ميشود. آقاي صفايي در اين کارها رابطه اي را کشف مي کند؛ جانباز کياني که از دو چشم نابيناست با جانباز حسيني که دو پا ندارد، باعث نجات هم شده اند و بدون اينکه نام هم را بدانند، حالا در فراق همديگر به سر مي برند.
متن تا به آنجا پيش مي رود که آقاي صفايي اين دو را به هم مي رساند. اما آنچه دراين رمان داستان در داستان رخ مي دهد، تغييراتي است که در نگرش ويراستار و روابط او در زندگي رخ مي دهد. اين تغيير و تحولات در رمان «ظهور» ادامه مي يابد. آقاي صفايي هنوز در حال بازنويسي است اما در ظهور يک گام فراتر مي گذارد و به پيشنهاد دوست فرهنگي اش عنصر خلاقيت را هم وارد کار مي کند.

جالب اين است که به طور واضح اين اتفاق در مقايسه دو متن ملاقات در شب آفتابي و ظهور مشهود است؛ يعني ظهور به نظر آنجا که در حال روايت زندگي دو جانباز است، خطي و به صورت مصاحبه اي آورده مي شود و در ملاقات در شب آفتابي آقاي صفايي براي بيان ظرايف بيشتر، مجبور مي شود برود به روستاي زنگي آبادي؛ همان جايي که حاج يونس در آنجا به دنيا آمده و زندگي کرده است.
ظهور با آنکه پر از اتفاقات ماورايي است و ظاهر شدن حاج يونس را به شکل هاي مختلف بر نويسنده بيان مي کند اما باورپذير و روان است. اين خود حاج يونس است که نويسنده را ترغيب به نوشتن مي کند و در تمام مراحل نگارش در کنار او و خانواده اش به شکل هاي مختلف يقين آور مي شود. بيان حالات روحي خانواده حاج يونس، دخترش فاطمه و پسرش مصطفي هوشمندانه و جذاب است. ظهور ابتدا در کنگره شهداي سيستان و بلوچستان (1376) و پس از تکميل در 1386 توسط انتشارات نيستان به چاپ مي رسد.
ديگر بر همه مسجل شده که با نويسنده توانايي مواجه اند که با «انتخاب سوژه هاي جذاب و منظره هاي بديع، شناخت و تسلط بر عناصر داستان، نثر روان و صميمي و تاثيرگذار و ديالوگ هاي محکم و حساب شده» داستان هاي خاص و منحصر به فردي مي آفريند.
مؤذني با هوشمندي دراين رمان، رمان ديگري از خود را معرفي مي کند واشاره کوتاهي مي کند به «نه آبي نه خاکي»؛ رماني که به صورت دفترچه يادداشت يک رزمنده شهيد نوشته شده است.
نه آبي نه خاکي (1375) مثل ديگر نوشته هاي مؤذني در حوزه جنگ، سعي دارد سير تحول آدم ها را نشان دهد؛ اينکه چطور راهشان را انتخاب کردند؛ چطور دلبستگي هايشان را هدايت کردند و چه حس و حالي در حين معامله داشتند. از ماورايي کردن فضا دوري مي کند و سعي در حفظ امانتداري در روايت دارد. او که هر قالب هنري را «اجراي هنرمندانه محتوا» مي داند، در زمينه جنگ آثاري پديد مي آورد که در عين خواندني بودن، اثرگذارند، خواننده خاص را نشانه نگرفته اند و لايه هايي از زندگي را پيش روي او قرار مي دهند تا با توجه به سطح درک، از خواندن لذت ببرد.
خوشبختانه آنچه برايش اهميت دارد «پرداخت داستان» است؛ همه موضوعات را به قصد «داستان شدن» مي بيند و معتقد است: «اگر اين مهم صورت گيرد، شأن آن ديدگاه هم حفظ شده است. بنابراين تعهد من در اينجا تنها به پرداخت اثر است، نه آنکه من مصلح اجتماعي باشم و بخواهم مثلا با نوشتن داستان هاي مذهبي، مروج اخلاق باشم يا با پرداختن به اساطير ايراني کاري را انجام دهم که فردوسي خود را در يک دوره تاريخي، به انجام آن ملزم مي دانست. من همّ و غمي جز پرداخت داستانم ندارم چون مي دانم اگر در اين پرداخت موفق شوم، در برابر آنچه ملي يا مذهبي است، اداي دين کرده ام».

فضاي داستان هاي مؤذني واقع گراي اجتماعي و گاهي فرا واقع گرا با منطق و نگرش ديني است. از ويژگي هاي نثر او توجه به فضا و جزئيات، ارائه توصيف واقعي حالات، توجه به نقاط افتراق زن و مرد و استفاده بجا از نقاط داستاني براي گريز به فضاي ديگر است.
به طور مثال داستان «مريم ها» که در مجموعه «شعر به انتظار تو»(1385) آمده است، به قصه عشق از نگاه دو مرد و يک زن مي پردازد. در همين مجموعه، داستان «نوبت» از شرايط مردم هنگام بمباران شهري و بيان حالات ترس، اضطراب و همدلي در درد مشترک، تصوير کاملي در برش انتخابي ارائه مي دهد. يا «آموزخوار» علايق معلم را وقتي در سن و سال دانش آموزان کلاسش بوده، نشان مي دهد و نَرم، رفتار معلم را با دانش آموزان کالبد شکافي رواني مي کند.
رمان «ارتباط ايراني» و فيلمنامه ــ رمان پنج جلدي «شب نامه» از آخرين آثار مؤذني است که حول محورانقلاب هستند. ارتباط ايراني ماجراي جواني است که به اصرار پدرش ــ که متهم به کودتا عليه شاه است ــ براي در امان ماندن از ساواک، در نوجواني به آمريکا مي رود و باقي قضايا... فيلمنامه ــ رمان پنج جلدي شب نامه از نخست وزيري علي اميني در سال 1339 شروع مي شود و تا دوازدهم بهمن 1357 ادامه مي يابد. از ويژگي هاي اين فيلمنامه ــ رمان خواندني که بخش کوتاهي از آن تبديل به سريال «شب چراغ» شده، وجود شخصيت هاي واقعي و تخيلي اي است که در قالبي داستاني زندگي جذابي را بر خواننده مي نمايانند و تجربه اي عميق از زندگي و تاريخ را بر او مکشوف مي کنند. نگارش اين فيلمنامه ــ رمان چهار سال زندگي نويسنده را از آن خود کرد و موهايش را هم سفيد.
مؤذني از سال 1375 فيلمنامه نويسي را شروع مي کند. حاصل، فيلمنامه هاي «مسيحايي»، «مليکا» و «شبچراغ» است. به عنوان ناظر کيفي هم در کارها و توليد حضور دارد. هشت سالي است که ساخت تله فيلم را هم به فهرست مشاغلش اضافه کرده است. چهار فيلم 90 دقيقه اي «انتقام»، «هفتاد و سومين تن»، «تفتيش» و «آپارتمان» از شبکه يک و دو پخش شده اند.

اختتاميه
 

علي مؤذني متولد 1337 است که براي کشف خود و دنياي پيرامونش مي نويسد. بر خلاف نويسنده هايي که ادعا مي کنند براي خودشان مي نويسند و نيازي به مخاطب ندارند، مي نويسد تا از تنهايي به در آيد و به جمع بپيوندد. به قول خودش «مي نويسم تا وجدانم را براي محکوم کردن خودم به کار بگيرم.»
همسرش نويسنده است و قدر اين کار را مي داند. شرايط آرام زندگي شخصي، او را کمک مي کند که اين آرامش را در کارهايش به خواننده منتقل کند. از کار کردن با انتشارات خصوصي رضايت بيشتري دارد و معتقد است در انتخاب سوژه و محور کردن زن و مرد عدالت را رعايت کرده است و البته «کفه ترازو به نفع خانم هاست». وجدانش درد نمي کند، چرا که براي هيچ اثرش کم نگذاشته و به همين دليل همه کتاب هايش به يک اندازه برايش عزيز هستند. نسبت به ساختار کارهايش «اي کاش» ندارد چون همه چيز را به جاي خودش قرار داده است.
منبع: نشريه همشهري داستان كتاب هفتم